زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی بدون امام زمان برای ما هیچ ارزشی نداره..هیچ لذتی نداره...
ما زندگی بدون اقا رو نمیخوایم...
دنیا دنیا هم باشیم...
همیشه یه چیزی کمه..
یه کسی کمه....
کسی که حجم نبودنش از حد حیات خارجه...و داره نبودش ما رو به نیستی میبره...
آقا دعا کن ما بیایم...
تا شما هم بیای


سفره خالی‎ست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد
پس مزن دست مرا وُسع گدایت این‎ست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد
این دهه پشتِ درِ خانه‎ی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد
آخر از روضه سوی خیمه‎ی تو می‎آیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد
چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد
زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟
کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد
روزی از دور مرا گریه کنان می‎بینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد
آخرین ماه زمستان شده امّا یک روز
آخرین ماه زمستان تو خواهد آمد
بین هر کوچه‎ی باریک اگر گوش کنی
ناله‎ی مادرِ بی جان تو خواهد آمد
تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد

نویسندگان

۳۰ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


این پست رو مینویسم... برای دل خودم... 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۱
آشنا

از سکوت میترسم... 

حرفی بزن... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۰۲
آشنا
میگن تو زیارت عاشورا... 
تو سجده آخر 
بعد از این همه مصیبت وارده... دلیل اون شکر...رضایت هستش به رضای خدا...حتی در سختی ها 

خدایا 
همه دارن میرن کربلا 
همه بچه ها 
انگار فقط من لایق نیستم.. 
خیلی سخته...
انگار داری بزرگ ترین عذاب و عقاب رو به من میکنی... 

ولی خب...
الحمدلله علی عظیم رزیتی.. 
شکر 

ولی خدا...یادت باشه که من از دوری حرم چه زجری میکشم.. 
یادت باشه 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۸
آشنا

نمیدونم چرا... 

یه حدود دو ساعته 

خیلی دلم گرفته 

خیلی

دارم دق میکنم... در این حد... 

نمیدونم 

نمیدونم چرا

نمیدونم 



فقط میدونم خدا هست... 

همین!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۰:۴۷
آشنا

خود نمایی میکنی 

در پیش چشمان پر از حسرت من 


و من

همه ی روز با خیال خوشمزه تو زندگی میکنم... 

عزییییییییییزم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۱
آشنا

امشب شب رسیدن هستش 

شب رسیدن یه یار واقعی....به امامش 

هر چند که به قیمت جون کوچیکش تموم شد.. 

اما خب دیگه این جون نیمه جون و خسته رو بدون بابا میخواست چیکار.. 


آقا جان... 

یا صاحب الزمان 

چقد تو خوبی آقا.. 

که من بد رو تحمل میکنی 


شرمنده ام آقا 

چقد من بدم 

که اینقدر گناه میکنم و شما رو اذیت میکنم 


شرمنده ام.. خیلییییییییی 


دستم رو بگیر.... آقاااااااااااااااااااااا..... 

نجاتم بده.... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۶
آشنا


بگذار همه ى زندگی ام گره کور بخورد 

"تو " که باشی ملالی نیست... 

نگاه تو گره از همه چیز باز می کند 

حتی از دل گره خورده ى من!  



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۲
آرتمیس

طبق معمول هر شب،دلم برات تنگ شده.. 

و بیحوصله شدم... 

نه درس میفهمم...نه حال کاری رو دارم 

فقط نشستم یه گوشه... 

کنار خیالت... 

و خیره به تصویر صورتت که تو ذهنم هم شده... 

از یه دختر چادری قد کوتاه که صورت مثل قرص ماه تمام شب چهارده  میدرخشه 

با اون سربزیری  همیشگی و لبخند روی لبش که حیات میبخشه به اطرافیانش... 

چه میشه کرد... 

کی فکرش رو میکرد منم یه روزی عاشق بشم... 

و کی میتونه تصور کنه که من بیخیال تو بشم... 


دوستت دارم. 

ای کاش بتونم یه روزی این جمله رو در گوش تو بگم. 


یا علی :-) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۴
آشنا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۴۵
آرتمیس