من احمق هستم!
این پست رو مینویسم... برای دل خودم...
جدیدا خیلی دلم تنگ میشه.. برای پدرم.. برای مادرم...برای ینفر..
برای خدا..برای شهدا.. برای مناجات
دلم یه ذره شده برای یه دعای کمیل باحال
یه روضه حسابی
یه سینه زنی درجه یک
یه گریه از ته دل
دلم لک زده برای یه نماز شب..تو دل شب...
و سجده بعد از نماز...کلی درد و دل و حرف و صحبت با خدا و امام زمان
اصلا انگار آدم میپره تو بغل خدا...
دلم برای گلستان تنگ میشه.. قدم زدن توش.. حرف زدن با حاج حسین..
دلم برای راهیان... شلمچه.. دوکوهه... گردان تخریب.. خیلی تنگ شده
از همه بیشتر..دلم برای خودم تنگ شده.. چند وقتی هست از خودم خبری نیست
فقط شدم مثل یه ماشین..
من یه چیزی که یه قلاده انداختن دور گردنش.. مثل سگ
هر کسی میرسه.. اون رو به یه طرف میکشه..
هر کسی یک توقعی داره
هر کسی یه چیز میخواد
هر کسی یه جور دل میشکنه
هر کسی یه زخم میزنه...
هر کسی یه سکوت و نگاه سنگینی نثار آدم میکنه...
بعضی وقتا آدم میخواد بترکه...
شیطان یه طرف میکشه
نفس یه طرف
دنیا طرف
دوستان یه طرف
خانواده یه طرف
خدا یه طرف...
مشکلات یه طرف
هر کسی داره منو میکشه به طرف خودش... اونم نه بااختیار... با زور...
اصلا دست خودم نیستم
واسه همینه که میگم دلم واسه خودم تنگ شده
خود قوی ام
خود دوست داشتن ام
خود مقتدر ام
خودی که اراده اش مثل کوه بود و انگیزه اش مثل موجی بزرگ از دریا که سخت به ساحل مشکلات میکوبید
خود امام زمانی ام....
خود کم گناه ام
خود خودم
امروز سختی بود
مثل چند روز قبل
نحس هم بود
چون نماز صبح ام غذا شد
مثل چند روز قبل
انگار خدا باهام قهره
دیگه دوست نداره نماز صبح بخونم
وقتی نماز صبحم غذا میشه.. صبح که پا میشم.. دعا میکنم ای کاش مرده بودم...که این شرمندگی رو تحمل نمی کردم
امروز یه حدیث خوندم....از عشق اول و آخرم..آقای غریبای عالم..علی ع
که هر کسی گناهی رو بشناسه... و بدون فلان کارگناهه... و اون کار رو برای دیگران مذموم بدونه... احمق هستش
یهو با خودم فکر کردم...
دیگم من خیلییییییییی احمقم... خیلییییییییی زیااااااااااااد
و دیگه الان دلم داره میترکه...
و آگه یه لحظه عنان چشمم رو ول کنم..بی اختیار کاسه اشک چشمام.. روی زمین میریزه...
یا امام زمان جون... به من احمق رحم کن...
روی همه ی این ها...کربلا رفتن دوستام رو جی کنم
تک تک دارن میرن...
هر روز یکی
فردا پیمان
پس فردا ابوالفضلف
پسفرداش دوباره.. مجید
دیگه تنبیه از این بالاتر
عقده از این بدتر
من عقده ای ام...عقده ای...
عقده کربلا دارم... عقده شده
نه آرزو هستش..نه خواسته... عقده هستش
دارم دق میکنم...
خدایا خوب بلدی بنده های بدت رو تنبیه کنی
اون چوب خدا که میگن صدا نداره.. همینه
باشه
هم دردم از آن است که نیست
یه دوست که با او غم دل بتوان گفت
من نه افسرده ام
نه دیوونه ام
نه انگیزه ام کم شده
نه روانی هستم
نه میخوام اوقات زندگی ام رو با غم و غصه سپری کنم
نه جا زدم
نه به نصیحت و راه حل احتیاج دارم .....
نه.....
و هزاران نه دیگه
و...
من فقط دلم گرفته...
اینجا مینویسم تا سبک شم.
همین
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
یا علی