میانه من و تو را گناه زد بهم ولی...
همیشه با بزرگی تو بود اگر درست شد...
.
.
.
.
.
به هر دری زدم که کربلا روم نشد ...نشد....
:(((
عاشق سکوتی... عاشق معما شدن...
اما من خیلی باهوش نیستم...
اگر هم باشم....معما های تو هم سخت هستند...
من رسیدن یا نرسیدن!
مشکل این است که حرف زدن تو را برای حل معما نمیخواهم... برای نفس کشیدن میخواهم...
خدای نکرده اگر زیاد سکوت کنی.... هایپوکسی میشوم.... بعدش هم ایسکمی.... و در آخر MI ....
و این است راز بیماری های قلبی عاشقان...
تو که خودت متخصص قلبی...میدانی فرد سکته کرده زیاد فرصت ندارد..و زیاد شانس هم ندارد...
پس تا دیر نشده پروفیلاکسی را آغازکن!!!!
راه اول:تغییر سبک زندگی
راه دوم:تغییر سبک عاشقی
راه سوم: قطع کردن دستگاه ها.... :(
امشب بعد از یه اتفاق نه چندان خاص... یاد یه نظری که توی یه وب گذاشته بودم افتادم...
رفتم و یه لیوان کاپوچینو درست کردم! ...با یک سانتی متر حباب فشرده(کف!) روش....
کاپوچینو نوشیدنی """متجددانه""" مورد علاقه منه ...(عجب جمله سنگینی!)
وقتی که میخورم.. طعم شیرینی و تلخی رو توامان توش احساس میکنم...
امشب هم زمان با این طعم یاد اون نظر افتادم...
دقیق یادم نیست...ولی اون قسمت مورد نظر من این بود...
تلخی و شیرینی اش با هم است ....
این روز ها تلخی اش بیشتر...
روز های شیرین هم ز راه میرسند...غم مخور