حرف بزن
حرف بزن
سالهاست...تشنه یک...
صحبت طولانی ام.
غم پنهان دلم کز همه عالم مخفی ست
آتشی ساخت که رسوای همه عالم شدم...
پدر یکی از بچه ها سرطان داره... خیلی دعا کنید براش
مادرمم دوباره حال خودش و دلش بد شده.. برای اونم دعا کنید...
برای خودتون هم خیلی دعا کنید...
منم هستم....خوب و بد...میگذره.. خدا رو شکر
ظاهراً خدا ماشین لباس شویی کم آورده...
هر روز از عرش،کار و زندگیش رو ول میکنه.. میاد تو دل ما رخت میشوره..
نمیشه بهش گفت نیاد... چون خودش صاحب خونه هستش..
اصلا یه وضعییییییییی! :-/
این دل شده...شبیه دل بی قرار ها...
دارم در انتظارت از او انتظار ها...
ما آن قبیله آیم که... محروم مانده آیم
مانند قصه ی پسر مهزیار ها...
الکی که نیست...
قهرمان دارت شدن...
طرف بلده...
میدونه باید چجوری تیر رو پرتاب کنه...
مثلا ببین..همین تیر چشماش... یا تیر محبتش... رو..
چنان زده تو قلبم...دقیق...
که دیگه نمیشه در بیارمش...
چون آگه در بیارم...میمیرم...
پس الکی نیست...باید حرفه ای باشی...
😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉
هر وقت دیدی یکی یه چیزی رو بلد نیست...
نروضایعش کن..که چرا اینجوری هستی...
به این فکر کن...که یا کسی نبوده که بهش یاد بده...
یا حتی موقعیتی هم نداشته تا خودش یاد بگیره...