زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی بدون امام زمان برای ما هیچ ارزشی نداره..هیچ لذتی نداره...
ما زندگی بدون اقا رو نمیخوایم...
دنیا دنیا هم باشیم...
همیشه یه چیزی کمه..
یه کسی کمه....
کسی که حجم نبودنش از حد حیات خارجه...و داره نبودش ما رو به نیستی میبره...
آقا دعا کن ما بیایم...
تا شما هم بیای


سفره خالی‎ست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد
پس مزن دست مرا وُسع گدایت این‎ست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد
این دهه پشتِ درِ خانه‎ی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد
آخر از روضه سوی خیمه‎ی تو می‎آیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد
چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد
زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟
کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد
روزی از دور مرا گریه کنان می‎بینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد
آخرین ماه زمستان شده امّا یک روز
آخرین ماه زمستان تو خواهد آمد
بین هر کوچه‎ی باریک اگر گوش کنی
ناله‎ی مادرِ بی جان تو خواهد آمد
تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد

نویسندگان

۱۶۹ مطلب توسط «آرتمیس» ثبت شده است

آهای خودم !
حق داری یه جاهایی خسته بشی 
حق داری بغضت بگیره
حق داری شاکی بشی
داد بزنی 
قدم بزنی 
و هر کاری که دوست داری بکنی
کلا حق داری جوونی بکنی 
بعضی وقتا دلم می خواد یه روبات باشم بدون هیچ احساسی
آزاد و رها
بعضی وقتا تو یه برهه ای از زمان گیر می کنی که دلت می خواد بزنی بره جلو
حوصله ی اینجای زندگیتو نداری
بعضی وقتا دلت می خواد انقدر مشغول باشی
که یک لحظه هم وقت آزاد نداشته باشی برای فکر کردن 
حوصله ی هیچ کس رو نداری ...
غم و ناراحتی و شادی و خوشحالی روی تو بی تاثیره 
بعضی جاها تو زندگی میشه که مات میشی
و به گذشته فکر می کنی و باورت نمیشه چه روزایی رو پشت سر گذاشتی
و این تو بودی که دوام آوردی یا بعضی کارا رو انجام دادی...
به جایی رسیدم که دلم می خواد یه استپ بزنم و یه مرور کنم 
و....

یه فروردینی فرد واقعا عجیبیه !خیلییییییییییییییی ....
خیلی مغروره و یسری ویژگی های دیگه ...




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۰
آرتمیس

مرگ بر هرچه به جز اسم تو در زندگی ام

این که اشکال ندارد تو " شعارم " بشوی؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۶
آرتمیس

بعضی وقتا خصوصیت ادما یجوریه که خوشایند ادم نیست...

پایین بری و بیای بالا بازم نیست... تلاشم که بکنی فایده ای نداره...
اون موقع لحظه بدی هست,چون تصمیم مشخصه و قاعدتا باید بهش عمل بشه...

اینکه حوادث زندگی ما چجوری رقم می خوره,اگه قبلا بود میگفتم شاید اما الان میگم قطعا به دست خود ماست و خدا این رو از اشرف مخلوقات خودش دریغ نکرده...
وقتی خدا میگه بنده میتونه تا مقام خلافت من روی زمین بره یعنی خیلی چیزا...
حق و باطل مبحث بسیار بسیار گسترده ای هست و ما طفل نوپایی که پای درس استاد و کتاب و بحث فقط دوندگی میکنیم...
اما چیزی که خیلی واضح هست, که مرز حق و باطل خیلی نزدیک و بسی خطرناکه کما اینکه ائمه هم از این مرز می ترسیدن و از خدا کمک می خواستن که تفاوت این دوتا رو بهشون نشون بده... ما که دیگه جای خود داره...


ماندن در یک نقطه از زندگی و دادن حوادث به دست شانس و اقبال و یا حتی قسمت فقط کار کسایی می تونه باشه که پست و نالایق هستن و چیزی از عظمتی که خدا در وجودشون قرار داده نمیدونن...
یکی از تعاریف حق جریان داشتن هستن... مخالف سکون و سکونت... این خودش میتونه خیلی سرش بحث بشه...
خیلی بده که در جامعه حالا چه کوچک چه بزرگ, چه خانواده, چه دنیای بیرون و بزرگتر ادما به موازات هم فهم و دانایی نداشته باشند...تلاش برای بدست اوردن اون دریای عظیم علم و دانش که انسان با همه قدرت بی کرانش باید درش تحقیق و تفحص کنه, بنظرم از اوجب واجبات هست...
نادانی بلای خانمان سوز این روزهای اخرالزمان هست....
و چقدر بد اگر کسانی خودشون رو صاحب حق بدونن و بقولی فرهنگ حق در وجودشون نباشه و در تک تک سلولهاشون رسوخ نکرده باشه...
پس ماندن در یک نقطه,در یک باور ,در یک میزان از فهم و آگاهی در دوره ای که مرزها انقدر با هم در امیخته شدن, انتظاری نیست که از صاحبان حق میره...
و امان از روزی که شکاف انقدر زیاد بشه که دو نفر حرف هم رو متوجه نشن...


لبیک اللهم لبیک... لبیک لا شریک لک لبیک, ان الحق و النعمه لک و الملک.. لبیک اللهم لبیک....





زندگی اتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست! 

 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۳
آرتمیس
اخبار جهان و جنگ دنیا به کنار 
بحران ندیدن تو را من چه کنم ؟؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۴:۳۸
آرتمیس

 

گنجشک و هوای پاک نم نم دارم

صبحانه ی شعر و چایی دم دارم


لبخند بزن پنجره ها را وا کن

یک "صبح بخیر" این وسط کم دارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۱
آرتمیس

یکم سردرد، یکم سوزش گلو و چشم ها...

رفتم درمانگاه، گفت سرماخوردی و باید آمپول بزنی..

منم خیلی شجاعانه گفتم نمی زنم :))))

یه چند بسته قرص و کپسول و شربت و....

اگه من دکتر عمومی بمونم حوصلم سر میره ...

خیلییییییییییییی

کل آدمایی که اومده بودن سرماخورده بودن ،همش ادم سرماخوردگی ویزیت کنه که نمیشه شغل مهیجی که بخاطرش این همه آدم غربتو تحمل کنه ...

اصلا مشکل اینا نیست ...

فردا شب یلداس...

اصفهانیا با یه ذوقی از فردا شب می گفتن

ولی من خونه نیستم

همه ی ناراحتیم از اینه :(

همیشه مامانم بهمون کادو می داد ...شب همه رو دعوت می کرد 

اما الان تو اتاقمون فقط من میمونم ،بقیه می رن خونه...

نهایتش اینه که همه ی همکلاسیا دور هم جمع بشن و یکم مسخره بازی در بیارن مثل همه ی شبای دیگه ی خوابگاه 

و این هیچ فرقی با شبای دیگه نداره ...

اما هیچ چی مثل یه خونه نمیشه که با کلی ذوق و شوق وسایلو آماده کنی و ...

عجب وضعیه...

الان شاید داری فکر می کنی که چقد این دختره دیوانس

مردم تو چه فکرایی هستن ،چه مشکلاتی دارن ،این نگران شب یلداس ! :)

ولی خب می گم زندگی با همین چیزای کوچیک و اتفاقای ساده س که قشنگ میشه و از روزمرگی در میاد ...

نه؟؟

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۵۷
آرتمیس


خدایا نمی دانم طوفان سرنوشت برایمان چه خوابی دیده است

اما دعا می کنم

چون می دانم تاثیر دارد...

دلهره دارم

اما دعا می کنم و در خواست

که...

هرگز دو قلب را که بهم پیوند خورده اند ،از هم جدا نکن....

چون هر دو می شکنند و قلبی که شکست دیگر به درد زندگی نمی خورد

و سهمش در هر لحظه ای از زندگی فقط یک آه است از نبودن کسی که باید می بود و نیست!

آمین یا رب العالمین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
آرتمیس

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ …
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ …
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ …
ﻭ ﻧﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ …
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ …
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻌﻔﯽ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ …
ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ … !
هر جای دنیا میخواهی باش …
من احساسم را با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم …

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۱:۲۸
آرتمیس

خدایا از دست آدمات دلم گرفته ,منو ببر پیش خودت... 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۳
آرتمیس

از دل و دیده ، گرامی تر هم

                            آیا هست ؟

- دست ،

      آری ، ز دل و دیده گرامی تر :

                                        دست  !

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،

بی گمان دست گرانقدرتر است .

 

هر چه حاصل کنی از دنیا ،

                           دستاورد است !

هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،

دست دارد همه را زیر نگین !

سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

 

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !

خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .

 

در فروبسته ترین دشواری ،

در گرانبارترین نومیدی ،

بارها بر سرخود ، بانگ زدم :

- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،

                                      دست که هست  !

 

بیستون را یاد آر ،

دست هایت را بسپار به کار ،

کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار  !

 

وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،

دست هایی که به هم پیوسته است  !

به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای

دست هایش بسته است  !

 

دست در دست کسی ،

                       یعنی : پیوند دو جان !

دست در دست کسی

                        یعنی : پیمان دو عشق !

دست در دست کسی داری اگر ،

                                    دانی ، دست ،

چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛

 

لحظه ای چند که از دست طبیب ،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛

نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست  !

 

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست ،

پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !

لشکر غم خورد از پرچم دست  تو شکست !

 

دست ، گنجینه مهر و هنر است :

خواه بر پرده ساز ،

خواه در گردن دوست ،

خواه بر چهره نقش ،

خواه بر دنده چرخ ،

خواه بر دسته داس ،

 

خواه در یاری نابینایی ،

خواه در ساختن فردایی !

آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم

 

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی

دست هامان ، نرسیده است به هم !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۴:۴۵
آرتمیس