زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی بدون امام زمان برای ما هیچ ارزشی نداره..هیچ لذتی نداره...
ما زندگی بدون اقا رو نمیخوایم...
دنیا دنیا هم باشیم...
همیشه یه چیزی کمه..
یه کسی کمه....
کسی که حجم نبودنش از حد حیات خارجه...و داره نبودش ما رو به نیستی میبره...
آقا دعا کن ما بیایم...
تا شما هم بیای


سفره خالی‎ست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد
پس مزن دست مرا وُسع گدایت این‎ست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد
این دهه پشتِ درِ خانه‎ی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد
آخر از روضه سوی خیمه‎ی تو می‎آیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد
چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد
زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟
کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد
روزی از دور مرا گریه کنان می‎بینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد
آخرین ماه زمستان شده امّا یک روز
آخرین ماه زمستان تو خواهد آمد
بین هر کوچه‎ی باریک اگر گوش کنی
ناله‎ی مادرِ بی جان تو خواهد آمد
تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد

نویسندگان

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

اینجا باورنیه... مثل هوای دل من... که از نامردی اطرافیانشان... از دل شکستن اونا..  هر روز باورنیه... 

هر روز...و هر ساعت... 

دلخوشی من....

زود تر بیا... 

تند تر بخون... 

یا علی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۴
آشنا

من... 

هر روز فکر میکنم... 


هر روز... 

من فکر میکنم... 


فکر میکنم... 

من.. 

هر روز.. 

هر روز...  هر روز... 

.

.

.

.

.

.

.

که آخرش چی میشه... 

چی میشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۷
آشنا

در خیالات خودم در زیربارانی که نیست

می رسم باتو به خانه٬ از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم خستگی در می کنی

چای می ریزم برایت٬ توی فنجانی که نیست

بازمی خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟

باز می خندم که خیلی٬ گرچه می دانی که نیست...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۹
آشنا


سر به زیر و ساده و بی دست و پا می رفت دل 

ناگهان روی کسی دید و حواسش پرت شد.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶
آرتمیس

کاش می شد که عمر این شب ها ، مثل موهای مشکی ات کوتاه

به خودم وعده می دهم که برو! ته این جاده می رسد تا ماه!


بیست سال است یک نفر دارد، در دلم انتظار میکارد

بیست سال است دوستت دارم، از همان عصر دوم دی ماه


که خدا آفرید دستم را بسپارد به دست های خودت

بسپارد به دست های کسی ? که ندارد از عاشقی اکراه


شاید از ازدحام دلتنگی ست ،هر کجا می روم همانجایی

لب ساحل...کرانه های خلیج...کوچه پس کوچه های شهر شلوغ


چندروزی ست با خیالاتم ، خواب تاریخ را به هم زده ام

آه چیزی نمانده کشته شوم مخفیانه به دست نادرشاه


تب؟ ندارم نه! حال من خوب است . باخودم حرف می زنم؟ شاید!

بهتر از این نمی شود حال شاعری که بریده نیمه ی راه


شعر با من بگو مگو دارد ، زندگی بچگانه لج کرده!

نیستی و بهانه گیر شدم ... نیستی و بدون یک همراه


دوست دارم که با خودم باشم ، دوست دارم به خانه برگردم

چندروزی بدون مردم شهر ، فارغ ازهای و هوی دانشگاه


باخودم حرف می زنم، شاید راه کوتاه تر شود قدری

که به آخر می رسد این راه... که به آخر می رسد این راه!





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۵
آرتمیس




لعنت به بلگفا...لعنت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۰
آرتمیس

دروغ ترین اسم جهان ...اسم شرکت همسفر هست..


چون من چند ساله تنهایی میرم سفر...

تو هم همینطور...

چه فایده :((

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۲
آشنا


غم های زمانه ام که بی حد باشد
یا آب و هوای دل من بد باشد
در تَق تَقِ این قطار حل خواهد شد
وقتی حرکت به سمت “مشهد” باشد !



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲
آرتمیس