زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ....

زندگی

زندگی بدون امام زمان برای ما هیچ ارزشی نداره..هیچ لذتی نداره...
ما زندگی بدون اقا رو نمیخوایم...
دنیا دنیا هم باشیم...
همیشه یه چیزی کمه..
یه کسی کمه....
کسی که حجم نبودنش از حد حیات خارجه...و داره نبودش ما رو به نیستی میبره...
آقا دعا کن ما بیایم...
تا شما هم بیای


سفره خالی‎ست ولی نان تو خواهد آمد
چه غم از درد که درمان تو خواهد آمد
پس مزن دست مرا وُسع گدایت این‎ست
دلخوشم لطفِ فراوان تو خواهد آمد
این دهه پشتِ درِ خانه‎ی خود را ننداز
صبح و شب عبدِ پریشان تو خواهد آمد
آخر از روضه سوی خیمه‎ی تو می‎آیم
آخر این دست به دامان تو خواهد آمد
چشمِ ما خشک که شد قحطیِ نعمت هم شد
اشک چون آمده باران تو خواهد آمد
زندگی کردن ما مردگیِ محض شده
پس کِی آقا، سر و سامانِ تو خواهد آمد؟
کاش می شد که به یعقوب کسی مژده دهد
یوسف از مصر به کنعانِ تو خواهد آمد
روزی از دور مرا گریه کنان می‎بینی
آن زمان حُرّ پشیمان تو خواهد آمد
آخرین ماه زمستان شده امّا یک روز
آخرین ماه زمستان تو خواهد آمد
بین هر کوچه‎ی باریک اگر گوش کنی
ناله‎ی مادرِ بی جان تو خواهد آمد
تا زمین خورد تو را کرد صدا، یعنی که
حق و احقاق به دستان تو خواهد آمد

نویسندگان

۱۶۹ مطلب توسط «آرتمیس» ثبت شده است

پروانـه هـا در پیـله دنیـارا نـمی فهمند

تـقـویـم هـا روز  مبـادا  را نـمی فهمند

دریا بـرای  مـردم  صحرا نشیـن دریـاست
ساحـل نشینـان قـدر دریـا را نمی فهمند

مثل همـه مـا هـم خیـال زندگـی داریـم
امـا نـمی دانـم چـرا مـا را نـمی فـهمند

هـر روز سـیبـی در مسیـر آب  می آیـد
دیگـر نیـا این شـهر معـنا را  نمی فهمند
 
این مردمان  مانـند اهـل کوفـه می مانند
انـدازۀ یـک چـاه مـولا  را نـمی فـهمند
 

فرسنگ ها از قیـل وقـال عاشـقی دورند
هنـد و سمـرقنـد و بـخارا را نمی فهمند

چاقـو به دسـت مـردم  هشیـار افـتاده
دیـدار یوسـف بـا زلیخـا را نمی فهمند

از روز  اول بـا تـو در پـرواز دانـستـم

پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۵
آرتمیس

امشب از آسمان دیده‌ی تو 
روی شعرم ستاره می‌بارد 
در زمستان دشت کاغذها 
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد 

شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم 
شرمگین از شیار خواهش‌ها 
پیکرش را دوباره می‌سوزد 
عطش جاودان آتش‌ها 

آری آغاز دوست داشتن است 
گرچه پایان راه ناپیداست 
من به پایان دگر نیندیشم 
که همین دوست داشتن زیباست 

شب پر از قطره‌های الماس است 
از سیاهی چرا هراسیدن 
آنچه از شب به جای می‌ماند 
عطر سکرآور گل یاس است 

آه بگذار گم شوم در تو 
کس نیابد دگر نشانه‌ی من 
روح سوزان و آه مرطوبت 
بوزد بر تن ترانه من 

آه بگذار زین دریچه باز 
خفته بر بال گرم رویاها 
همره روزها سفر گیرم 
بگریزم ز مرز دنیاها 

دانی از زندگی چه می‌خواهم 
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو 
زندگی گر هزار باره بود 
بار دیگر تو.. بار دیگر تو 

آنچه در من نهفته دریایی ست 
کی توان نهفتنم باشد 
با تو زین سهمگین طوفان 
کاش یارای گفتنم باشد 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم 
بروم در میان صحراها 
سر بسایم به سنگ کوهستان 
تن بکوبم به موج دریاها 

بس که لبریزم از تو می‌خواهم 
چون غباری ز خود فرو ریزم 
زیر پای تو سر نهم آرام 
به سبک سایه به تو آویزم 

آری آغاز دوست داشتن است 
گرچه پایان راه نا پیداست 
من به پایان دگر نیندیشم 
که همین دوست داشتن زیباست 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۹
آرتمیس

من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۲
آرتمیس

آقای من, امام من,سخته گفتنش, هم برای من که گویندم ,هم برای تو که اربابی و مولا....
دلم اربعین و پیاده رویشو می خواست, هنوزم می خواد, خیلی خیلی... 
اما سرم پایینه که بگم دلم به یکی بنده که بدونش کارت دعوت برام نفرست... 
ببخش اقا میدونم گفتنش بده, روم سیاه,اما دل ما خیلی کوچیکه...
خودت ما رو به هم برسون... 
فقط از تو برمیاد و بس... 
بعدشم برامون کارت دعوت بفرست... 
فقط ازم بدل نگیر, چون تو مولایی, آقایی.. 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۶
آرتمیس


بگذار همه ى زندگی ام گره کور بخورد 

"تو " که باشی ملالی نیست... 

نگاه تو گره از همه چیز باز می کند 

حتی از دل گره خورده ى من!  



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۲
آرتمیس
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۵:۴۵
آرتمیس

دنیا بدون عشق چه دنیای مزحکیست 

شطرنج مسخره ست, زمانی که شاه نیست...



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۶:۴۹
آرتمیس

کاش میفهمیدید که وقتی یکی یکی پستا یا هرچیزی رو پاک می کنید, من چقدر تو دلم آشوب میشه :'( :'( 

خیلی حس بدیه... حس انکار بهم دست میده... 

اگه قراره پاک بشه,هیچ وقت نذارید... :'( :'(

اینجوری خیلی بهتره... :'(

اینا که دیگع واسه نظم بیشتر نبود.. 

خداحافظ! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۹
آرتمیس


کوه من!  

همیشه استوار باش 

محکم باش تو بارون و برف و بوران این روزگار... 

همشون فصلی با ما هستن... 

بالاخره تموم میشن و بهار با تمام زیباییش از راه می رسه... 

تو محکم بمون... 

اخه یه گل کوچیک هست که تازه داره تو دامنه ى تو جوانه می زنه.. 

و تمام دلخوشیش سایه و عظمت تو هست... 

پس محکم باش و همیشه کوهش باش... 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۰۹:۴۸
آرتمیس