از ما که گذشت،ولی غم همینه
الهی هیچ کس داغ حرمو نبینه
نفس نفس میگم حسین
قدم قدم میگم حسین
امان امان ای دل
امان امان ای دل
ای دل ای دل
اگر گناه من زیاده...
خدا به من حسین رو داده
به کربلا نرفتن عادت کردم
به بی امام زمانی عادت کردم
به بی نماز شبی عادت کردم
به نماز صبح های افتضاح یا قضا عادت کردیم
به بد نماز خوندن عادت کردم
به شوخی و صحبت بی خود با نامحرم عادت کردم
به توبه های الکی...
به خیلی از گناه های دیگه....
حالا از گناه های رفتاری و گفتاری روزمره دیگه بگذریم
اسم خودمم گذاشتم مسلمان
مومن
حزب اللهی
بسیجی
ولایی
منتظر امام زمان
برو خودت رو مسخره کن محمد...برو...
حتی دیگه توفیق هیات و گلستان رفتن هم ازم دارن میگیرن کم کم
بعد چه ساده شبا گریه میکنم و از آقا میخوام به خوابم ب یا د
به حاج حسین التماس میکنم...
به حاجی تورجی
به مسعود آخوندی
عبدالمجید...
مسلم خیزاب...
و....
آقا اگه ما رو نمیخوای... پس چرا ما رو با خودت آشنا کردی
آگه هم میخوای...چرا از این وضع نجات مون نمیدی
میدونم.
باید خودم، خودم رو نجات بدم...
آقا جون..دوستت دارم
کاش فردا بیای...
کاش
پاییز.. باد سرد..برگ ریزان، خرش خرش برگ ها،
باران...
باران
باران...
برف...
زمستان...
یخبندان، سوز، آسمان قرمز رنگ شبانه پ تیره زنگ روزانه
بهار...شکوفه... برگ سبز...عطر گل...آفتاب نوپا،...
تابستان، سرسبزی و باروری. بلوغ طبیعت... آفتاب سوزان
عرق ریزان، گرمای شرجی، تندی اشعه ی خورشید...
و....
چه فرقی داره چه فصلی..با چه نشونه ای...
انگار تو همه جا هستی...
همه ی اینا من رو یاد تو میندازه...
الان دو ساله
تو هر کدوم از این صحنه ها
یه چیزی پیشم کمه...نیست.. نیست...نیست...نیست...نیست...نیست... نیست...
.کجایی...
تمام قصههای عاشقانه آخرش تلخ است!
دلیل وضع این قانون دنیا را نمی دانم
نمیدانم که این شعر از کجا در خاطرم مانده:
یکی اینجا دلش تنگ است آنجا را نمی دانم...
#اصغر_عظیمی_مهر
این همه رنجی که دنیابادل مامیکند،
غیرماهرکس که باشد ترک دنیامیکند،
بارها گفتم که فرداترک دنیا میکنم
چون توهستی نازنین امروزوفردا میکنم
گنجشک و هوای پاک نم نم دارم
صبحانه ی شعر و چایی دم دارم
لبخند بزن پنجره ها را وا کن
یک "صبح بخیر" این وسط کم دارم