همه جا،نشانی از تو میدرخشه
پاییز.. باد سرد..برگ ریزان، خرش خرش برگ ها،
باران...
باران
باران...
برف...
زمستان...
یخبندان، سوز، آسمان قرمز رنگ شبانه پ تیره زنگ روزانه
بهار...شکوفه... برگ سبز...عطر گل...آفتاب نوپا،...
تابستان، سرسبزی و باروری. بلوغ طبیعت... آفتاب سوزان
عرق ریزان، گرمای شرجی، تندی اشعه ی خورشید...
و....
چه فرقی داره چه فصلی..با چه نشونه ای...
انگار تو همه جا هستی...
همه ی اینا من رو یاد تو میندازه...
الان دو ساله
تو هر کدوم از این صحنه ها
یه چیزی پیشم کمه...نیست.. نیست...نیست...نیست...نیست...نیست... نیست...
.کجایی...
بخاطر تو یه حرفی به دارم زدم..
بد گفتم...
خیلی من بدم
با اینکه میدونم تو این دنیا فقط مادرم من رو داره و امیدش فقط منم بعد از خدا
بازم بیشعور بازی در میارم... فکر نمیکنم چی میگم
خدا من رو ببخشه
ولی از پشت گوشی بغض کرده بود... آرزوی مرگ کردم
آخه این دنیا چه ارزشی داره که بخاطر ش دل یه مادر بشکنه
سعی کردم آرامش بهش بدم..
ولی تا پیشش نباشم..فایده نداره...
بعضی وقتا میگم..ای کاش عاشق نشده بودم... ای کاش
چون حداقل تو روی مادر واینمیستادم...
و ناراختش نمیکردم
ناراحتی پدر و مادر آدم رو بیچاره میکنه
آگه الان اینجا پ حای من بودی. تعجب میکردی
چون شاید این اتفاق خیلی معمولی و عادی باشه
اما من برام مهمه
کوچکترین چیزا حتی...
دلم نمیخواد ازم ناراحت باشه
خدا غلط کردم.... :'( :'( :'( :'( :'(