دیروز اشکان صالحی برگشته میگه: یکی از اونایی که میخواستیش ازدواج کرد..آگه زود نجنبی.. بقیه هم میرنا
میگم که.. چی میگی.. اونا... مگه چند نفر رو من میخوام
میگه که..حاشا نکن...من همه حرفام با سند هستش... تو چند نفر رو زیر نظر داری که باهاشون ازدواج کنی
میگم چه جالب... اینا کی هستن که خودم خبر ندارم...
میگه خودتو نزن به اون راه
ای بابا
اینم از رفیق های ما
کم مونده بیاد بخاطر توهماتش از من حق السکوت بگیره
هم خیلی ناراحت شدم که دوستم در مورد من چنین فکری میکنه و حتی حرف خودم رو قبول نداره
بعدش یه کم خوشحال شدم...که دیگه از تو تمرکزش رو برداشته
بذار تو توهمات خودشون خوش باشن...
من هم به اون جای پایی که گفتی تو دلت دارم خوشم...
همین :-)