هی...
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۷ ب.ظ
عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی
که پنهان کردنٍ یک عشق یعنی اوج ویرانی !
دلم رنج عجیبی می برد از دوری ات ، اما
نجابت می کند مانند بانو های ایرانی ...
تحمل کردن این راز از من زن نمی سازد !
که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی
غمت را می خورد هر شب دل نازک تر از شیشه
تو سنگی را نمی خواهی کنار شیشه بنشانی !!
مرا باور کنی ، شاید ، به راه عشق برگردم ...
نه از این دست باورهای مردم در مسلمانی!
" عزیزم د.... دارم" ، غم این جمله را دیدی؟
تفاوت دارد این سیلاب با شب های بارانی ...!
سها حیدری
مثلا چه کاری از دستم برمیاد :-(
هی...
اگه منم اینجا پست نذارم ,تعطیل می شه...
۹۴/۰۴/۳۰