دلم گرفته ...
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من .
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من .
ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ؛
به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من .
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گو یدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...
سیمین بهبهانی
نمی دونم چیم شده؟
بعضی موقع ها برای خودم قدم می زنم ، قدم زدن یه حس آرامش عجیبی بهم می ده...
گاهی باید از نو فکر کرد ...
امروز می خوام به خودم یادآوری کنم که تو بهترین شاگرد یه دبیرستانی بودی که همه توش تقریبا تیز هوش بودن ...
شکست هاتو باور نکن
تو خودت که هوش خودتو قبول داری ؟ اصلا هیچ کیم که قبول نداشته باشه ...
یادته تو مدرسه بهت می گفتن نابغه ی قرن ! :)
بعد تو عینک الهه رو بر می داشتی و ادای بچه خرخونا رو در میاوردی ؟
این هوش تو بود که تو رو اول ترین حالت ممکن می کرد با تلاش ،که خودت می دونی سهم اول خیلی بیشتر بود ....
چرا فراموش کردی؟
تو همونی که توی المپیاد ،مسئله هایی که هیچ کی نمی تونست حل کنه رو سه سوته حل می کردی ...
خودت باور کن ...از دوباره...خودتو باور کن ...
هیچ کیم که قبول نداره به جهنم ...
خودتو ثابت کن ...
درسته دور شدی
درسته فاصله گرفتی
اما هر وقت اراده کردی ،هیچ کی به گرد پاتم نرسید
چی شده ؟
فقط یه اراده می خواد دیگه
مسئله چیه ؟
.
.
.
تو باید پیش بری ...
تخصص ...
قلب ...
هزاران مسیر در انتظار کشف و تکاپوی تو نشستن...
همه ی اینا رو می دونم اما انگار یجای کار می لنگه،الله اعلم!
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من.....
پیش بسوی پیشرفت و ترقی...